امیرالمؤمنین

عشق من حیدر امیرالمؤمنین است

امیرالمؤمنین

عشق من حیدر امیرالمؤمنین است

امیرالمؤمنین
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
مطالب پربحث‌تر

خاطره‏اى از گذشته على ع و رسول خدا ص‏

يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۰۹ ب.ظ


امیرالمؤمنین

[خاطره‏اى از گذشته على ع و رسول خدا ص‏]


* مصدر روایت: مقداد.


* راوى: ابان از سلیم.


* زمان حادثه: دوران حیات رسول خدا در مدینه.


* مکان: مدینه.


* موضوع:


-خاطره‏ اى از گذشته على و رسول خدا (صلّى اللَّه علیهما و آلهما)


خاطره‏ اى از دوران نهضت،

روزهاى پر بیم و امید و ایمان و آرمان،

از على و محمّد(صلّى اللَّه علیهما و آلهما)؛

دو خویشاوند شگفت، دو دوست، همراز، همدم، همدل، همدرد


-فضایل على از زبان محمد صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم.


-حضور مظاهر نفاق و مهره‏ هاى نفوذى جاهلیت شرک

در صف نهضت و در میان یاران محمّد صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم)


متن:


مقداد نقل می کند:


با رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم به مسافرت رفته بودیم.

على (علیه السّلام) خادم رسول بود و

حضرتش جز او خادمى نداشت.


شبى على(علیه السلام) تب کرد که نمى‏ توانست بخوابد.

رسول خدا(صلوات الله علیه) پا به پاى بیدارى على(علیه السلام)

بیدار بود. گاه برمى‏ خاست و نماز مى‏ گذارد

و گاه بر بالین على مى‏ نشست و دلداریش مى‏ داد

و در چهره‏ اش مى‏ نگریست تا که صبح شد.

وقتى با یارانش نماز صبح گذارد فرمود:


پروردگارا! على را شفا بخش و سلامت بدار،

او از شدّت تب خواب را از سرم پراند.  


على خوب شد به گونه‏ اى که گویى اصلا بیمار نبوده است.

سپس رسول خدا در حالى که یارانش پیرامونش بودند

و گوش مى‏ کردند فرمود: اى برادر! تو را بشارت باد!

على گفت: اى رسول خدا! خداى تو را بشارت خیر دهد

و مرا فدایت گرداند.


رسول خدا فرمود: من امشب از خدا هر چه خواستم

به من عطا فرمود و هر چه براى خودم خواستم

براى تو نیز خواستم:


 از خدا خواستم که میان من و تو پیوند برادرى برقرار کند و کرد،


از خدا خواستم که تو را پس از من ولىّ هر مؤمنى کند و کرد،


از خدا خواستم آن گونه که مرا لباس نبوّت و رسالت پوشاند

تو را لباس وصایت و شجاعت پوشاند و کرد،


از خدا خواستم که تو را وصىّ و وارث و خزانه‏ دار دانشم کند و کرد،


از خدا خواستم که تو را نسبت به من همانند هارون

نسبت به موسى گرداند و به
وسیله تو پشت مرا نیرومند سازد

و تو را در رسالت من شریک کند و کرد،

و فقط فرمود که پس از تو پیامبرى نیست. خشنود شدم،


و از خدا خواستم که دخترم را به ازدواج تو درآورد

و تو را پدر فرزندانم کند و کرد.


در این هنگام یکى از حاضران به رفیقش گفت:

شنیدى چه چیزهایى خواسته بود!؟


به خدا سوگند اگر از پروردگارش خواسته بود

تا فرشته‏ اى به یارى او علیه دشمنش بفرستد

یا براى او گنجى بگشاید که خرج خود و یارانش کند که سخت

هم به آن نیاز دارد، به مراتب بهتر بود از آنچه خواسته است! 


و دیگرى گفت: به خدا سوگند اگر انبانى خرما خواسته بود

بهتر از اینها که خواسته است بود!
      

***

این گزارش در منابع زیر نیز آمده است:

طبرسى/ احتجاج 1/ 231.+ ابن شهر آشوب/ مناقب 2/ 220.+ بحار 38/ 314، 297، 299، 40/ 1 در نسخه‏اى از کتاب سلیم، این روایت از زبان على علیه السّلام نیز نقل شده است. ن. ک:

متن 903، 904. و نیز: طبرسى/ احتجاج 1/ 231+ اثبات الهداة 2/ 185+ رازى/ نزهة الکلام 558.+ بحار 40/ 1.

________________________________________
هلالى، سلیم بن قیس - افتخار زاده، محمود رضا، تاریخ سیاسى صدر اسلام (ترجمه کتاب سلیم)، 1جلد، انتشارات رسالت قلم - تهران، چاپ: اول، 1377ش.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۱۲
ابوذر علم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی